(وَ رَ) (اِ.) اورک. تاب، تاب خوردن.
(وَ)
۱- (ص نسب.) باورمند، معتقد.
۲- یقین، درست.
۳- (اِ.) ایمان، باور.
(وَ دَ) (مص م.) نک آوردن.
[ فر. ] (اِ.) چهارمین ماه از سال میلادی.
(شَ) (اِ.) آویشن.
(وَ) (اِ.) آونگ.
(وَ) [ په. ] (اِ.)
۱- ظرف.
۲- کوزه آب یا شراب.
۳- لولههایی که شیره خام را از ریشه به برگها میرساند.
(~.) (اِ.) دلیل، برهان.
(وَ) (اِ.)
۱- ریسمانی که خوشههای انگور و دیگر میوهها را به آن میبندند و از سقف میآویزند تا فاسد نشود.
۲- هر چیز آویخته، معلق.
۳- جسم سنگینی که گرد محور ثابتی حرکت کند، مانند پاندول ساعت.
(وَ) (ص فا.) آویخته، معلق، آونگ.
(وَ) (ص فا.) معلق، آویخته.
(وَ) (اِ.)۱ – کورهای که در آن خشت و آهک و مانند آن میپختند.۲ – نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.
(~.) (شب جم.) «کلمه افسوس» دریغ، افسوس.
(تَ) [ په. ]
۱- (مص م.) آویزان کردن.
۲- فرو گذاشتن، پایین انداختن.
۳- حمایل کردن.
۴- دار زدن.
۵- (مص ل.) آویزان شدن.
۶- جنگیدن.
۷- چنگ زدن، تمسک جستن.
(تِ) (ص مف.)
۱- آویزان شده، معلق.
۲- چنگ زده، تمسک جُسته.
۳- مورد سؤال قرار گرفته.
۱ – (ص فا.) در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده میدهد: دست آویز، دل آویز.
۲- (اِ.) جنگ، نبرد.
۳- جواهری که بر حلقه گوشواره بیاویزند.
۴- بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند.
۵- منگوله، شرابه.
۶- گیاهی زینتی با …
(ص فا.)
۱- معلق، آویخته.
۲- در حال جنگ و گریز.
(شُ دَ)(مص ل.)(عا.)
۱- مزاحم کسی شدن.
۲- سور زدن، ط فیلی بودن.
(ز ِ) (اِمص.)
۱- آویختن.
۲- تعلق، پیوستگی.
۳- جنگ، نبرد.
(زِ) (اِمر.)
۱- گوشواره.
۲- آپاندیس.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.