(اِ.) وام، دین. اَوام هم گویند.
(اِ.) رنگ، لون. اوام نیز گویند.
[ فر. ] (اِمص.) نادیده گرفتن خطاهای کوچک در برخی از بازیهای گروهی.
[ فر. ] (اِ.) ارفاق، امتیاز.
(نِ) (حامص.) نوشتن آواهای زبان که در آن تمام آواهای زبان که تلفظ و به وسیله گوش دریافت میشوند با استفاده از نشانههای قراردادی بر کاغذ نوشته میشود، آوانگاری.
[ فر. ] (ص.) پیشتاز، پیشرو.
[ انگ. A.W.A.C.S ] (اِ.)۱ – دستگاهی مراقبت کننده جهت ردگیری هواپیماهای دشمن که در هواپیمای خودی نصب میکنند.
۲- (عا.) خبرچین.
(وَ) (اِ.) نصیب، قسمت، بهره.
(و َ)
۱- (اِ.)یقین.
۲- (ق.) براستی، بی گمان.
(وُ) (اِ.) = آورت: سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج میشود و آن تنه اصلی و عمومی سرخ رگهای دیگر بدن است و به دو قسمت سینهای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) …
(وَ)
۱- (اِ.)جنگ، نبرد.
۲- پسوندی که معنای آورده شده میدهد. آب آورد، بادآورد.
(وَ) (ص فا.) آوردجوی، جنگجو، جنگاور، آوردخواه.
(وَ یا وُ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر رساندن.
۲- کردن.
۳- روایت کردن، حکایت گفتن.
۴- زاییدن، به دنیا آوردن.
۵- ارزیدن.
(~.) (اِمر.) آوردگه، میدان جنگ، عرصه کارزار.
(~. گَ) (اِمر.) نک آوردگاه.
(وَ دَ) (مص ل.) جنگ کردن، نبرد کردن.
(وَ رَ جَ) (اِمر.)
۱- دست بند، دست برنجن.
۲- خلخال، پای آورنجن.
(رَ) (اِ.) نک اروند.
(رَ) (اِمر.) معبر آب، آبراهه.
(رِ) (اِ.) ابره، رویه، رویه لباس.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.