(~.) (ص مر.) کسی که زره آهنین به تن دارد.
(هَ. گُ) (ص مر.) کسی که تیر را از آهن بگذراند.
(هَ) (ص فا.) در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده» «برکشنده» میدهد مانند: میخ آهنج، جان آهنج.
(هَ دَ) [ په. ] (مص م.)۱ – بیرون آوردن.
۲- کندن، برکندن.
(هَ) [ په. ] (اِ.)
۱- قصد، عزم.
۲- حمله، صولت.
۳- نوا، لحن.
۴- فحوی، مفاد.
۵- سان، گونه، روش.
۶- قطعه موسیقی.
۷- هر صدای موزون.
۸- میزان تغییر چیزی در طول زمان، روند.
(هَ. ک دَ) (مص ل.) قصد کردن، عزم کردن.
(~. گَ) [ په. ] (اِ. ص.) کسی که پیشه اش ساختن آلات و ادوات آهنی است، حداد.
(هَ)(اِ. ص.) سازنده آهنگ، موسیقی – دانی که آهنگ بساز د.
(هَ) (ص.) جنگی، جنگجو.
(هَ) (ص نسب.)
۱- آهنی، از جنس آهن.
۲- (کن.) بسیار توانا و قوی.
[ په. ]
۱- (اِ.) عیب، نقص.
۲- بیماری، مرض.
۳- (ص.) بد، ناپسند.
بره (بَ رِّ) (اِمر.) بچه آهو.
[ په. ] (اِ.) جانوری از خانواده تهی – شاخان، جزو راسته نشخوارکنندگان که اقسام مختلف دارد و عموماً دونده بسیار سریع و چابک و دارای دست و پای بلند و چشمان زیباست، غزال، مارال. ؛ پشت …
(اَ) (ص فا.) کسی که شکار را به سوی شکارچی هدایت میکند.
(تَ)(ص مر.)
۱- اسب تندرو، آهودو نیز گویند.
۲- هر حیوانی که مانند آهو بدود.
(دِ) (ص مر.) ترسو، بزدل.
(فَ غَ) (ص مر.) آهوجه ؛ آنکه مانند آهو جست و خیز کند.
(مَ) (ص مر.)
۱- مریض، بیمار.
۲- معیوب، ناقص.
(اِ.) رخنه، نقب.
(بُ) (ص مر.) نقب زن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.