(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) راست و تمام شدن.
۲- فراهم آمدن.
۳- نظم و ترتیب دادن.
۴- (اِمص.) ترتیب، انتظام.
(اِ تِّ) [ ع. ] (اِمص.) نشان دار شدن، موسوم شدن، نامیده شدن.
(اِ تِّ) [ ع. ] (مص ل.) به هم پیوستگی، نسبت و قرابت.
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) دارای صفتی شدن، به صفتی موصوف شدن.
۲- ستوده شدن.
۳- (مص م.) صفت کردن، با هم ستودن چیزی را.
۴- (اِمص.) صفت پذیری، نشان پذیری.
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) به هم وصل شدن، پیوستن.
۲- (اِمص.) پیوستگی.
(~.) [ ع. ] (اِ.) جِ اتصال.
۱- پیوستنها، پیوستگیها.
۲- مقارنه یا اقتران و مقابله یا استقبال نیرین یا کوکبی با شمس.
۳- کاینات جو.
(~.) [ ع – فا. ] (ص نسب.)
۱- پیوسته، مداوم.
۲- پیوستگی و چسبیدگی شی ء هادی در مسیر الکتریسته.
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) با هم شدن، با هم بودن.
۲- (اِمص.) اِجماع.
۳- (اِ.) حادثه، پیشامد.
۴- تقدیر.
۵- با، به همراهی. ؛ ~آراء بی رأی مخالفی.
(اِ تَّ. تَ) [ ع – فا. ] (مص ل.) نیّت و تصمیم را استوار کردن.
(~. کَ دَ) [ ع – فا. ] (مص ل.) همداستان شدن، هم رأی شدن.
(اِ تِّ قَ نْ) [ ع. ] (ق.)
۱- دست برقضا، ناگهانی، غیرمنتظره.
۲- با هم، با همراهی هم.
۳- همگی، متحداً.
(اِ تِّ) [ ع – فا. ] (ص نسب.) ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب.
(اِ تِّ یُِ) [ ع. اتفاقیه ] (ص نسب.) مؤنث اتفاقی.
۱- اتفاق افتاده، واقع شده.
۲- گاه به گاه.
(اِ تِّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پرهیز کردن.
۲- (اِمص.) پرهیزکاری، تقوی.
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) محکم کردن، استوار کردن.
۲- (اِمص.) استواری.
(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تقی ؛ پرهیزکاران، پارسایان.
(اَ تَ. مَ تَ. لِ) (اِ.) بازی جمعی کودکانه به صورت نشسته که معمولاً بازیکنان به صورت دایره وار پاهای خود را دراز میکنند و یکی از آنان با خواندن شعری که با عبارت بالا آغاز میشود بازی را رهبری …
( اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) تلف کردن، نابود کردن.
۲- (مص ل.) هلاک یافتن. ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن.
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تل ؛ تودههای خاک و ریگ، پشتهها.
(اَ) [ تر. ] (اِ. ص.) سوار دلاور، شخص معروف، مشهور. (اِخ.) از اعلام کسان.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.