(اِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پگاه برخاستن.
۲- (مص م.) بامداد از خواب بیدار کردن.
۳- (اِ.) بامداد.
(اَ رِ) (اِ.) = ابکار:
۱- کشت و زرع، کشاورزی.
۲- مزرعه، کشت.
(اَ کَ) [ ع. ] (ص.) گنگ.
( اَ) [ ع – فا. ] (ص نسب.) (مرکب از اب: پدر + یای نسبت: پدری) پدری، صلبی.
(اَ بِ یّ) [ ع. ] (ص.) ابا کننده، سرکش، انکار کننده.
( اَ) [ په. ] (ق.) بی، بدون.
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ بیت.
۱- خانهها.
۲- سخنان منظوم.
(اَ) [ معر. ] (اِ.) نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده دادهاست، نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریباً معادل با آوریل.
(اَ یَّ) (مص ل.)
۱- مقام بلند و رفیع طلبیدن.
۲- از کارهای پست دوری کردن.
(اَ) (اِ.) جرقه، شراره آتش.
(اَ یَ) [ ع. ] (ص.)۱ – سفید، سپیدرنگ.
۲- (کن.) شمشیر.
۳- جوانی.
۴- مرد پاک ناموس.
(اِ) [ ع. ] (مص ل.) سپید شدن، سخت سپید شدن.
(اَ) (ص.) = آبی: نیلگون، کبود، ازرق، آسمان گون.
( اَ) (ضم متصل.) ضمیر متصل دوم شخص مفرد، مفعولی و اضافی در آخر کلمه: گفتمت (تو را گفتم)، کتابت: کتاب تو.
(اَ) [ تر. ] (اِ.) پدر.
(اَ بَ) [ تر. ] (ص مر.)
۱- پدربزرگ، عنوانی که در دستگاه حکومتی سلجوقی به غلامان ترکی که از خود شایستگی نشان میدادند داده میشد و به عنوان مربی شاهزادگان تعیین میشدند.
۲- وزیر بزرگ.
(اَ ش ِ) [ فر. ] (اِ.) آتاشه ؛ وابسته، کارمند سفارتخانه که وظیفهای خاص به عهده او محول است: اتاشه مطبوعاتی، اتاشه تجارتی، اتاشه نظامی.
( اُ) [ تر. ] (اِ.)
۱- خانه، چهاردیواری دارای سقف.
۲- خیمه. اطاق، اوتاغ و اوتاق هم گویند.
(اُ قِ یا قَ) [ تر. آتاغه ] (اِ.) تاجی که از پرهای بعض مرغان سازند. این کلمه با فعل زدن و افتادن و داشتن صرف شود.
(اَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- شوهر مادر، قائم مقام پدر.
۲- لالا، لله، مؤدب.
۳- نگهبان، حامی، حافظ.
۴- منصبی در عهد صفویه.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.