(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- پریدن، جستن اعضای بدن مانند: چشم.
۲- انقباض و گرفتن شدید عضلات.
(اِ تِ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ربودن.
۲- دزدیدن.
۳- سوءاستفاده مالی توسط شخصِ مسئول.
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) آمیخته شدن، آمیختن.
(~. تِ) [ ع – فا. ] (مص ل.) معاشرت کردن.
(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.)۱ – با یکدیگر ناسازگاری کردن، نزاع کردن.
۲- تغییر مکان ظاهری ستاره.
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) درهم و بر هم شدن کار، خلل پذیرفتن.
۲- (اِمص.) بی سروسامانی.
(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) خفه شدن.
۲- (مص م.) خفه کردن.
۳- (اِمص.) خفگی.
(اَ تِ) [ تر. ] (ص. اِ.)انسان یا حیوانی که بیضههایش را کشیده باشند، بی خایه. خواجه نیز گویند.
(~. بِ) [ تر. ] (اِمر.) کسی که اخته کردن حیوانات به دستور او است، اخته چی، میرآخور، رییس طویله و اصطبل.
(~. کَ دَ) [ تر – فا. ] (مص م.)
۱- تخم کشیدن، خصی کردن.
۲- مدتی در برف یا ی خ نهادن گوشت خام تا ترد و نازک شود.
(اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) گزیدن، انتخاب کردن.
۲- (اِمص.) آزادی عمل.
(~. مَ دَ) [ ع – فا. ] (مص م) برگزیدن، پذیرفتن.
(~. کَ دَ) [ ع – فا. ] (مص م.) انتخاب کردن، گزیدن.
(~.) [ ع – فا. ] (ص نسب.)ارادی، کاری که با اختیار و اراده انجام شود.
( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) تکبر کردن.
۲- خیال کردن.
۳- (اِمص.) گردنکشی، تبختر.
( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ خدن ؛ دوستان، یاران.
( اُ) [ ع. ] (اِ.) شکاف زمین.
( اَ) [ ع. ] (مص م.) گرفتن، ستدن. ؛ ~ رأی رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری.
( اُ) [ یو. ] (اِ.) یک نوع خاک رس به رنگهای مختلف زرد، نارنجی، قرمز، قهوهای که آن را در نقاشی و رنگ کاری به کار میبرند.
( اِ) [ ع. ] (مص م.) بیرون کردن، بیرون کشیدن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.