( اِ ) [ ع. ] (مص م.) بروز دادن، بیرون آوردن، آشکار کردن.
( اِ ) [ ع. ] (مص م.)۱ – استوار کردن، محکم کردن کار.
۲- پافشاری کردن، اصرار کردن.
۳- به ستوه درآوردن.
۴- شکوفه برآوردن.
(اَ رَ) [ ع. ] (ص تف.) سردتر، باردتر.
(اَ رَ) [ ع. ] (ص.)
۱- اسبی که در پوستش لکههایی غیر از رنگ اصلی اش وجود داشته باشد.
۲- زیوری از زیورهای اسب.
(اَ رَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کسی که به برص مبتلا باشد؛ پیسه.
۲- ماه، قرص ماه.
(اَ بَ. قُ رَ) (ص مر.) قدرتی که از دیگر قدرتها قوی تر باشد. در اصطلاح سیاسی، کشور یا کشورهایی هستند که از نظر قدرت صنعتی و نظامی از کشورهای دیگر قوی ترند و بر صحنه سیاست بین المللی فرمانروایی …
( اَ ) (ص مر.)دارای ابر، پوشیده از ابر.
(اَ رَ جَ) (اِ.) النگو، دستبند.
(اَ رَ جَ) (اِ.) برق، صاعقه.
(اُ رِ) (اِ.) هوبره، آهوبره.
(اَ رِ) (اِ.) لباس، بخش بیرونی لباس.
( اَ ) (اِ.) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه چشم زیر پیشانی. ؛~ بالا انداختن بی میلی نشان دادن، مخالفت کردن. ؛خم به ~ نیاوردن تحمل کردن مشقت و ناله …
فراخی (~. فَ) (حامص.) خوشرویی، گشاده رویی.
گشاده (~. گُ دِ)(ص مر.) بشاش، خوشرو.
(~. مَ دَ) (مص ل.) ابرو انداختن، عشوه آمدن.
(~. دَ) (مص ل) گِره بر ابرو افکندن.
(~. قِ) (ص مر.) ابروی باریک.
(اَ. چِ. بُ) (اِمر.) ابروی پر – پشت.
(~. کَ) (ص مر.) ابرویی چون کمان و دارای خمیدگی بیش از حد معمول.
(~. کَ) (ص فا. اِمر.) موچینه، منقاش.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.